دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
نمــــــاد فـــــــروهر
نياكان ما از چند هزار سال پيش دريافته بودند كه هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده كه پويندگي و بالندگي انسان از كوشش و جوشش آنهاست.
فروهر از دو واژهي "فره" به معني جلو، پيش و "وهر" يا ورتي به معني برنده و كشنده درست شده است و شايد بتوان گفت از نظر زندگي، فروهر بزرگترين و باارزشترين جزء وجود انسان است ، چون پرتوي از هستي بيپايان اهورامزداست كه انسان را بهسوي رسايي رهنما ميشود و وظيفهي پيشبري و فرابري، براي انسان به برترين پايهي هستي را داراست. و پس از مرگ با همان پاكي و درستي به اصل خود (اهورامزدا) ميپيوندد.
یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد.
پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر ...
کوتاه قدترین زوج با قد تقریبی ۱۲۰ سانتیمتر
رییس کمیته امداد امام خمینی (ره) مشگین شهر گفت: این زوج با قد تقریبی ۱۲۰ سانتیمتر از اهالی روستاهای همجوار هستند که با مساعدت این نهاد زندگی مشترک خود را آغاز کردند. علی بابایی روز پنجشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: تلاش می شود علاوه بر تامین ملزومات اولیه زندگی این زوج نسبت به احداث یک باب واحد مسکونی برای آنها اقدام شود.
-یادمون باشه که؛ خدا همیشه هست.
-یادمون باشه که؛ کسی که زیر سایه دیگری راه میره، خودش سایهای نداره.
-یادمون باشه که؛ هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.
-یادمون باشه که؛ زخم نیست آنچه که درد دارد، عفونته.
-یادمون باشه که؛ در حرکت همیشه افقهای تازه هست.
-یادمون باشه که؛ دست به کاری نزنیم که نتوانیم آن را برای دیگران تعریف کنیم.
-یادمون باشه که؛ اونایی که دوستشون داریم میتونند دوستمون نداشته باشند.
-یادمون باشه که؛ حرفهای کهنه از دل کهنه میاد، پس دلی نو بخریم.
-یادمون باشه که؛ فرار، راه به دخمهای میبره برای پنهان شدن، نه آزادی.
-دوتا سگ می خواستن با هم ازدواج کنن عروس موقع بله گفتن میگه : اجازه پدر سگم , مادرسگم , برادرهای توله سگم و خود تخم سگم واق واق
-کره خره از مامانش پرسید:من چطور به دنیا اومدم؟مامانش گفت:بابای خرت خر شد, عاشقه منه ماده خر شد, منه خرهم خر شدم, عاشقه اون نره خر شدم, این طوری شد که خر تو خر شدو, کره خری به در شد
-روباه به زاغ گفت : به به چه سری، چه باسنی، عجب سینه ای، زاغ گفت: غلط زیادی نکن. اون موقع که گولم زدی کلاس سوم دبستان بودم الان شوهر دارم
تستی که در زیر ملاحظه مینمایید یکی از بین المللی ترین تست های روانشناسی در 2 سال اخیر بوده که در بسیاری از کشورها از جمله امریکا وکانادا با استقبال ویژه ای مواجه شده است ...
اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان و خصوصیاتی كه باعث مـیشوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، پیدا كنید به تست زیر با دقت و در كمال صداقت پاسخ دهید.
چنین گفت زرتشت اگر کلید قلبی را نداری قفلش نکن اگر کسی را دوست داری خردش نکن اگر دستی را گرفتی رهایش نکن مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند. سپندرمذگان مبارک
یادداشتی از نلسون ماندلا : من باور دارم ... |
یه روز یه ایرانیه بود که ترک بود ، یا نه ! راستشو بخواین آذری بود .
مثل خواهر و برادر ما بود . اسمش ستارخان بود . یا شاید هم باقر خان بود .
هر چی بود و هر کی بود خیلی شجاع بود ، خیلی حمیت داشت ، خیلی نترس بود ، یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد .
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه آزادی وطن و مشروطیت شد . برای من و تو ، برای ایران من و تو ، برای اینکه من وتو و فرزندان من و تو در این مملکت ، آزاد زندگی کنند فداکاری کرد . برای من و توفداکاری کرد .
یه روز یه ایرانیه بود ، یه رشتی ، آره ، یه روز یه رشتیه بود ، اتفاقاً آخوند هم بود . اسمش میرزا کوچک خان بود . میرزا کوچک هم برای عنان انداختن بر گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد .
برای اینکه کسی در این مملکت ادعای خدایی نکند مبارزه کرد . اینقدر مبارزه کرد تا جونش رو فدای ایران من و تو کرد .
1: قویترین قسمت بدن شما آرنجتان میباشد. در صورتیکه به اندازه کافی به شخصی نزدیک هستید که بتوانید از آرنجتان استفاده نمایید، این کار را انجام دهید .
2: در صورتیکه دزدی از شما کیف پولتان را خواست، آن را به او تحویل ندهید. کیف را به سمتی دور از خود پرتاب کنید. ممکن است این شانس وجود داشته باشد که دزد به کیف شما بیش از خود شما علاقه نشان دهد و به سمت کیف برود در این لحظه شما مانند دیوانگان در جهتی دیگر بدوید .
3: در صورتیکه شما را داخل صندوق ماشین انداخته اند چراغ های عقب را در آورید و دستتان را از سوراخ بیرون برده، دیوانه وار آن را تکان دهید. راننده شما را نمیبیند، اما سایرین میبینند. این کار جان افرادی را نجات داده است .
فوری - تنظیمات فیس بوک
توجه - توجه > فيسبوک به سيستم آدرس يا همان مکان ياب جی پی اس و گوگل مپس (نقشه ماهواره اي گوگل) وصل شده و شما تا درب منزل قابل شناسايی هستيد. برای از کار انداختن اين امکان (مشکل) آموزش زير رو دنبال کنيد و اين موضوع را به اطلاع دوستان برسانيد.
برای از کار انداختن اين امکان از پرفايل شخصی به ترتيب آموزش زير را دنبال کنيد
How To disconnect GPS Tracking System from yourFacebookProfile :
1 - Account
2 - Privacy Setting
3 - Customize settings
4 - Things others share ==> Friends can check me in to Places
5 - Edit setting
6 - Disable + Okay
پس کی راحت می شیم؟
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.
کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱صبح روزهای یکشنبه می میرد.
دسته بندی زیبای انسانها از دید دکتر شریعتی
دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است:
دسته اول آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
دسته دوم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
دسته سوم آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند. آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
لمون پرس- این عکسهای دردناک در یکی از مناطق آفریقا گرفته شده که ساکنان آن از گرسنگی و قحطی رنج می برند. آنها مجبورند هر چیزی را که مییابند بخورند، مثل جسد حیواناتی که مردهاند و یا شکار شدهاند.
این عکسها دهها تن از گرسنگان آفریقایی را نشان میدهد که فیل کاملی را میخورند. آنها در ابتدا پوست حیوان را کندند، سپس گوشتش را تکهتکه کرده و قسمتی از آن را برمی دارند.
روزی مدیر یكی از شركت های بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت چشمش به جوانی افتاد كه در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میكرد.
جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میكنی؟
جوان با تعجب جواب داد:ماهی 2000 دلار.
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از كیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی !
ما به كارمندان خود حقوق میدهیم كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند و بیكار به اطراف نگاه كنند.
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از كارمند دیگری كه در نزدیكیش بود پرسید: آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟
كارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیك پیتزا فروشی بود كه برای كاركنان پیتزا آورده بود
مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:یك فنجان قهوه برای من بیاورید.
صدایی از آن طرف پاسخ داد: شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می زنی؟
كارمند تازه وارد گفت: نه
صدای آن طرف گفت: من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره؟
مدیر اجرایی گفت: نه
كارمند تازه وارد گفت: خوبه و سریع گوشی را گذاشت.
در یک غروب پنج شنبه پیرمرد موسفیدی در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد وارد یک جواهر فروشی شدند و به جواهر فروش گفت
یک انگشتر مخصوص برای دوست دخترم می خواهم مرد جواهرفروش به اطرافش نگاه کرد و انگشتر فوق العاده گرانی و زیبایی که ارزش آن 3 ملیون دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد.چشمان دختر جوان برقی زد تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد.
پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت : خب ، ما این رو برمیداریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اونو چطور پرداخت می کنید؟
پیرمرد گفت : با چک ، ولی خب من میدونم که شما باید مطمئن بشید که تو حسابم پول هست یا نه بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز دوشنبه که بانکها باز می شه ، به بانک من تلفن بزنید و تایید اونو بگیرید و بعد از ظهر اون روز همون روز من انگشتر رو از شما می گیرم.
.
.
.
صبح دوشنبه مرد جواهر فروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت : من الان حسابتون رو چک کردم اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسبابتون حتی یک ریال هم نیست!!!
پیرمرد جواب میده : متوجه هستم چی میگید ، ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من تو این دو سه روز چه کیفی کردم واقعا که بهترین روزای عمرم بود